پایگاه مقاومت بسیج مسجد امام جعفر صادق (ع) شهرستان دزفول

Mosque Emam Jafar Sadegh
پایگاه مقاومت بسیج مسجد امام جعفر صادق (ع) شهرستان دزفول

بسم رب الحسین (ع)
عشق یعنی یک خمینی سادگی
عشق یعنی با علی دلدادگی
عشق یعنی لافتی الا علی
عشق یعنی رهبرم سید علی
شادی روح امام و شهدا و صلحا اجمعا صلوات ....

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
لبیک یا امام

پایگاه بسیج مسجد امام جعفرصادق(ع)

هیئت امناء مسجد امام جعفرصادق(ع)

جــــامعــه فـرهنگــــی جـعـفـریــــــون

جناح مومن و انقلابی شهرستان دزفول

آخرین نظرات
  • ۹ مرداد ۹۵، ۲۰:۲۴ - محمد آذرکار
    ++
  • ۱۳ تیر ۹۵، ۱۷:۰۲ - علی اکبر حاتمی جراح
  • ۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۱:۵۹ - محمد زاهد

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگینامه» ثبت شده است

به مناسبت شهادت امام محمد تقی(ع)

| شنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۴۷ ب.ظ


نگاهی به زندگی امام جواد علیه السلام

به مناسبت شهادت امام محمد تقی علیه السلام در این گزارش نگاهی به زندگی ایشان خواهیم داشت

ولادت
نهمین امام شیعیان نام مبارکش محمد است و القاب و کنیه‌های فراوانی دارد؛ مشهورترین لقبش جواد و هادی است و معروف‌ترین کنیه‌اش ابوجعفر.
امام جواد علیه السلام در 10 ماه رجب سال 195 هجری قمری در مدینه چشم به دنیا گشود. پیشگویی ولادت آن امام از زبان پدر بزرگوارش چندین بار مطرح شده بود. ولادت امام جواد همچون ولادت سایر ائمه معصومین علیهم السلام با ویژگی‌های مخصوصی همراه بوده است. مادر بزرگوار امام جواد علیه السلام خیزران نام دارد؛ زنی از خاندان ماریه قبطیّه یکی از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله.

شهید حسن سفیران

| جمعه, ۱۸ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۷ ق.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

زندگینامه شهید والامقام:حسن سفیران

دیگر بار قامت بلند ایمان در راستای خون ایستاد و یار عاشق پاک باز حسین(ع) شهادت را رنگی دیگر داد این بار بر درمان حسن سفیران بود که با عشق سرشار از ایمان بسوی جبهه نبرد حق علیه باطل شتافت و با خونش فریاد هل من ناصرا ینصرنی امام و قائدش را لبیک گفته و به لقاءالله پیوست. گفتیم با گذری در زندگیش برای شما برادران و خواهران عزیز این مطالب را متذکر شویم که اگر مخلص شدی خدا ترا میخواند و عاشقت میشود و همچنین ببینیم از این صفاتی که برادر شهیدمان داشت ما چه اندازه خود اینها را داریم.

برادر پاسدار حسن سفیران در سال 1340 در شهر خون دزفول عزیز و الگوی شهرها در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود از دوران ابتدایی تا راهنمایی و از دوران راهنمایی تا دبیرستان در کنار درسش در دکان پدرش کار میکرد و یک لحظه بدر را فراموش نمیکرد و اینطور بود که هر کس فکر می کرد حسن برادر پدر می باشد و از کار کردن در منزل و دکان کوتاهی نمی کرد روحیه کار و تلاش و فعالیت در درونش وجود داشت که میبینیم در دوران قبل از انقلاب در آن جو خفقان برادر شهید حسن از دکان پدر بعنوان محلی برای تبلیغات و نشر اسلام و روشن شدن حق از باطل استفاده می نمود و در اینجا است که برادرمان مورد شناسایی پلیس و ساواک قرار میگیرد و بعد از چند روز تعقیب شهید حسن با زیرکی خاص خویش فرار کرده و از این جریان جان سالم به در میبرد و یکبار دیگر در اثر فعالیت هایش بر ضد رژیم ساواک پدرش را دستگیر کرده و یک روز ایشان را شکنجه روحی داده که شاید پسرش را لو دهد ولی دژخیمان موفق نمی شوند و الحمدالله در این گیر و دار باز هم برادر حسن هیچگونه مدرکی از خود بدست ساواک نمیدهد. در کنار این همه فعالیت وی در جلسات قرائت قرآن شرکت می جست و از این جلسات برای خود سازی و دیگر سازی استفاده می نمود روزها به همین منوال میگذشت تا اینکه بوسیله پخش اطلاعیه های امام و تکثیر آنها توسط او و همرزمانش مردم آگاه شده و با تظاهرات و راه پیمائیهای مکرر مخالفت خود را علیه رژیم پهلوی اعلام میدارند و در این مواقع است که مردم آزادی و استقلال خود را باز می یابند برادر شهید از تلاشهای شبانه روزی باز نمانده و با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در کمیته انقلاب اسلامی دزفول و یونسکو بکار خود ادامه میدهد و با تلاشهای شبانه روزی خویش خیلی از ضد انقلاب داخلی را دستگیر مینمایند برادر شهید چون مسجد را به عنوان سنگر میدانست آنی از آن غافل نمی شد و به این علت بود که کار اصلی خویش را شرکت در جلسات مسجد میدانست و از این پایگاه محکم با عقائد منحرفی که در جامعه وجود داشت و هنوز هم وجود دارد قاطعانه برخورد  میکرد و با بیان رسایش مواضع انقلاب اسلامی را برای این فریب خورده ها روشن مینمود برادر شهید حسن چون از اخلاق حسنه ای برخوردار بود در اولین برخوردش مردم را شیفته خود میکرد.

خلاصه زمان گذشت تا اینکه جنگ تحمیلی عراق علیه انقلاب اسلامی ایران شروع شد. برادر شهید میدید که مسئولیت سنگین تر شده و می بایستی کار بیشتر کرد از این جهت در ستاد بسیج مسجد امام جعفر صادق(ع) بعنوان مسئول بسیج شب و روز کار و فعالیت میکرد از طرفی چون در فکر مستضعفین بود از نظر مادی و معنوی به این قشر رسیدگی مینمود و از طرفی دیگر خیلی در فکر برادران بسیج بود. در هر لحظه که فرصت میکرد در ایجاد طرحی برای پیشرفت دیگر برادران از نظر فکری و عقیدتی بود وی بارها به جبهه های مختلفی از قبیل کرخه، شوش، دالپری اعزام میشد و وقتی از جبهه رفتن سخن به میان می آمد میخواستند بعضی از برادران را به جبهه بفرستند میگفت که اگر یکی از شما برود و شهید بشود من خجالت می کشم پس می بایستی اولین نفر باشم که به جبهه بروم و شهید بشوم و به حرفش جامه عمل پوشاند و در آخرین بار که به جبهه دالپری اعزام گردید، به آرزوی دیرینه اش یعنی به لقاء معشوق خویش رسید.

شهید عزیزا... ادیبی پور

| شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۵ ب.ظ

وصیتنامه برادر شهید عزیزالله ادیبی پور:

ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کانهم بنیان مرصوص

خدا دوست دارد کسانی را که در صفهای منظم با اراده آهنین جهاد می کنند در راهش .

دوست دارم از نقطه ای حرفم را بر روی کاغذ بیاورم که دلی پر از شوق به الله و جهاد در راهش و بالاخره عشق به شهادت دارم و دعا می کنم که خداوند در هنگام عمل به من ارادة آهنین و اراده ای همچون اراده شیر خدا، حضرت علی (ع)، بدهد تا بتوانم در جبهه حق علیه باطل با آخرین نیرویم و تا آخرین قطرة خونم از مرزهای اسلام و دینم و کشورم و شهرم و میهنم دفاع کنم.

الان که دارم با شما حرف می زنم بعد از اولین درگیری می باشد که خیلی شدید بوده است و من با یاری خدا توانستم یک مزدور آمریکایی را که یک برده است و جبهه ای، روبروی جبهه حق داشته است به دیار جهنم بفرستم. امیدوارم که این عمل من خالصانه باشد. اینجا جای نا امنی است و یکی ازخانه های اشرافی را اشغال کرده ایم، مردم خرمشهر تمام خانه ها را گذاشته و فرار کرده اند و حق هم داشته اند چون شب و روز بر سر شهر خمپاره می اندازند و در اولین درگیری برادرهای ما خیلی رشادت و شجاعت به خرج داده بودند و توانستیم عراقیهای کافر را تا حدودی عقب برانیم. درگیری شهری بود .

برادر؛ اگر یکدفعه شهید شدم که آرزویم این است، دوست دارم شهادتم، شهادتی باشد که فایده ای داشته باشد و دوست دارم کشته شدن من باعث بارور شدن و آبستن زندگیهای دیگر باشد. برادر؛ دانسته باش که من کاملاً آگاهانه و از روی اسلام، راهم را انتخاب کرده ام و هیچ بر من نبود که مرا راهی جنگ با دشمن کند. راستی این را میدانی که دشمن با تمام سـلاحهای خود خـیلی بیش از آنکه ما فکر می کردیم ضعیف وناتوان است و هـیچ نمی تواند خللی بر ایـمان مردان جـنگجوی خـدا بیاورد و روحیه آنها را تضعیف کند، هنوز اولین درگیریم یادم می آید که چقدر با شجاعت و پر قدرت جلو رفتیم و دشمن را عقب راندیم، من لحظه به لحظه شهادت را حس می کردم و لحظه به لحظه دعا می کنم که خداوند گناهان و سر افکندگی های ما را ببخشد و ما را بیامرزد و بهشت را نصیب ما گرداند

وصیت من به خانواده ام این است که هر وقت شهید شدم به خانواده ام تبریک بگویید تا خانواده من خوشحال شوند و دعا می کنم شهادت من زمینه ای را جور کند که بقیة اعضای خانواده ام، شوق آنها را بگیرد و از خداوند می خواهم بیش از هر چیز به پدرم صبر دهد و از مادرم می خواهم که اگر برای من گریه میکند از شوق خوشحالی برای من گریه کند و من گفته ام که این آرزوی من است که شهید بشوم چون شهادت میانبری است برای تکامل و رسیدن به خدا و برای این که بهشت را نصیب خود کنیم .

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

زندگینامه شهید عزیز اللّه ادیبی پور:

بسمه تعالی

عزیز اللّه ادیبی پور در تاریخ 1342 درشهر ستان دزفول چشم به جهان گشود.

از بدوشروع انقلاب یعنی باشروع تظاهرات مردمی برعلیه شاه که اکثرفعالیت ها ازمساجدشروع شده بود ایشان نیز فعالیت خود را ازمساجد شروع کردند چنانچه مرکز فعالیتها با شروع انقلاب در مسجد بازار بود ایشان نیز در مسجد شروع به فعالیت کردند.

زمان شهادت: شهید عزیز اللّه ادیبی پور در مورخه 14/2/1360 در یکی از جبهه های دزفول در صالح شطط بعد از خنثی کردن یک میدان مین به همراه همرزم شهیدش سید حسن غفاری به درجه رفیع شهادت نائل آمد و این در صورتی بود که عملیات های اصلی و کلی رزمندگان در جبهه ها شروع شده بود و اکثر فعالیتهای ایشان شبیخون و خنثی کردن میدان مین بوده است.

روحش شاد و یادش مستدام باد.