پایگاه مقاومت بسیج مسجد امام جعفر صادق (ع) شهرستان دزفول

Mosque Emam Jafar Sadegh
پایگاه مقاومت بسیج مسجد امام جعفر صادق (ع) شهرستان دزفول

بسم رب الحسین (ع)
عشق یعنی یک خمینی سادگی
عشق یعنی با علی دلدادگی
عشق یعنی لافتی الا علی
عشق یعنی رهبرم سید علی
شادی روح امام و شهدا و صلحا اجمعا صلوات ....

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
لبیک یا امام

پایگاه بسیج مسجد امام جعفرصادق(ع)

هیئت امناء مسجد امام جعفرصادق(ع)

جــــامعــه فـرهنگــــی جـعـفـریــــــون

جناح مومن و انقلابی شهرستان دزفول

آخرین نظرات
  • ۹ مرداد ۹۵، ۲۰:۲۴ - محمد آذرکار
    ++
  • ۱۳ تیر ۹۵، ۱۷:۰۲ - علی اکبر حاتمی جراح
  • ۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۱:۵۹ - محمد زاهد

شهید ناصر بلخ

| دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۱۷ ب.ظ

وصیت نامه برادر شهید: «ناصر بلخ»

بسم رب الشهداء

سلام به خانواده و دوستان و برادران ، من آخرین حرف هایم را با شما درمیان می گذرام. برادران و خانواده راهی را که من انتخاب کرده ام ، راهی است که قبلاً به دنبال آن می بودم و هم اکنون به آن رسیدم. وآن راه جهاد و شهادت است.چرا که جهاد نقطه تکامل انسان است. انسان با جهادوشهادتش به بشریت کمک می کند که آن ها بتوانند کار هایی را که برای خدا انجام می دهند همانندعلم اندوزی و غیره، زیر سایه خون شهدا انجام دهند.

پدر و مادر بزرگ و مهربان ، این راکه من رفتم ، این راه خداست، لکن شهید مقامش پیش خداوند خیلی بزرگ است، همچنانکه خدا می فرماید : من هر که را دوست بدارم ، او را به قتل می رسانم، وهر که را به قتل رساندم،

می برم و خونبهایش را می دهم.

پدر و مادر عزیز، اگر ناراحتی از من دیده اید ، مرا به بزرگی خودتان ببخشید و مادر، امیدوارم شیرت را حلالم کنی. پدر و مادر خیال نکنید که من از میان شما رفته ام چرا که هر جا که باشید من با شما ودر میان شما هستم.

پدر اگر من در گذشته برای شما ناراحتی ایجاد کرده بودم، از این بود که نمی دانستم، وحالا می دانم که حق با شماست. پس حالا معذرت می خواهم.

مادر و پدر برای من گریه نکنید، بلکه چهار برادری که دارم، آن ها را بزرگ کن و لباس نظامی به تن آن ها بکن عازم به جبهه فرما.و راه و حق و حقیقت را به آن ها نشان بده. ما همه به سوی خداوند می دویم، و شما هم به سوی خداوند می روید.پس چه بهتر به نیکو ترین و وجه برویم، و بهترین توشه را برای آخرت همراه داشته باشیم. که این توشه جز با عمل نیک و آن هم عمل نیکی که برای خدا باشد بدست نمی آید. برادران کلیه ستاد و مسؤلین ستاد از پا ننشینند، تا پیروزی عدل الهی، و نابود کردن ارتش صدام و صدامیان به زمین بزنید. چنانچه اسلام در خطر است. ما همه جان خود را برای خداوند و اسلام و امام که یک رهبر واقعی است، ما همه جان خود رانثار بکنیم. باشد که خداوند این هدیه کوچک ما را بپذیرد.

دوستان و برادران عزیز از همه شما درخواست می کنم در زندگی پیامبران به خصوص امام حسین بن علی(ع) بیشتر مطالعه کرده و نکات زندگی آن ها را فرا گیرید و عمل کنید، و امیدوارم که در تمام جبهه ها چه در جبهه نفس و چه در جبهه جنگ پیروز و سر افراز به بیرون بیایید و از کتاب خدا «قرآن» و کتاب علی (ع) «نهج البلاغه» استفاده و عمل کنید، و همیشه در همه کارها به یاد خدا باشید.

برادر کوچک شما ناصر بلخ

بسم الله الرحمن الرحیم

زندگی نامه ی برادر شهید ناصر  بلــخ

ولا تحسبن الذین فی سبیل الله امواتا بل احیأ عند ربهم یرزقون :

بنام خدا و با یار هستی بخش او که جانها از او توان و قلبها از او روشنایی ، یاران در پناه او محبت و دلباختگان در لوای او می آرمند و عاشقان در عشق او پر و بال سوخته به دیار رحمت بی منتهایش پر می کشند و بار دیگر بپای گلی از گلزار شهیدان ، شیفتگان علی (ع) و پاکباختگان مکتب حسین و دلباختگان زهرای مرضیه می نشینیم تا رمز و راز و نیایشها او را هر چند کوتاه و با قلم شکسته و ناتوانی اما رمق در رگها دویده بیان کنیم . خدایا بار دیگر سخن آغاز کردیم تا کلام و پیام و رمز فتح و ایثار و شهامت شهیدان را زیر لب زمزمه کنیم تا نکند این شهیدان بخون خفته مان در ذهن ها فراموش شوند و دیگر با آن ها بیگانه شویم تا نکند خدای نا خواسته عهد و پیمانی را که در ابتدا با آن ها در ایام مبارزه بر علیه ظلم و ستم و کفر و شرک و نفاق بستیم از یاد ببریم و در لاک خویش فرو رویم و اصلاً فراموش کنیم که چه خونهای پاکی در پای این نهال مقدس جمهوری اسلامی ریخته شد تا این حکومت مقدس در این سرزمین گل کرده و شکوفه داده است .

شهید ناصر بلخ در اول شهریور ماه 1341 در خانواده مذهبی و معتقد به اسلام پا بعرصه ی وجود گذاشت از آنجا که در خانواده ای مذهبی و معتقد و پای بند به احکام الاهی بود با پدر به مسجد این سنگر همیشه زنده ی اسلام پا نهاد و با بپا داشتن نماز اولین پایه ی محکم الهی ایمان و تعهد خود را نسبت به خداوند قادر متعال پایه ریزی کرد دوران کودکی وی همواره با حوادس مختلف گذشت تا این که در سفری به مشهد که همزمان با قیام امت مسلمان بود از مشهد به قم عزیمت کردند در قم بود که خبر شهادت مرحوم سید احمد کافی منتشر شد بعد از نماز مغرب و عشا اعلام می شود که مجلس ترحیمی به مناسبت شهادت مرحوم کافی برقرار است از آنجا که شهید علاقه‌ی زیادی از آوان کودکی به انقلاب داشت با افراد دیگر به طرف محل مجلس منعقده می رود بعد از حادثه خود شهید برای پدرش نقل می کند که بعد از این که مجلس منعقد می شود بعد از سخنرانی یک روحانی بالاخره مجلس را طاغوتیان بر هم زده و مردم بطرف خیابان آمده اند و کار به تیراندازی و پرتاب گاز اشک آور کشیده می شود که شهید نیز بطرف محل اقامت خود راهی می شود دوران کودکی ایشان سپری می شود شهید در این اوان در تظاهرات و فعالیت های ضد رژیم سعی و کوشش زیادی همراه با دگر افراد مسجدی خود می کند و در این راه متحمل رنجهای زیادی می شود تا اینکه انقلاب اسلامی پیروز می شود شهید بعد از پیروزی انقلاب همواره محافظی محکم و پا بر جا برای انقلاب بود و تا آن جا که می توانست و از دستش بر می آید از کمک به انقلاب دریغ نمی کرد ضمناً یاد آوری می شود که شهید همانند شاگردی ماهر و براستی فرزندی خلف و صالح در دکان پدرش کار می کرد و همواره یار و یاوری برای پدر بود حوادث بعد از پیروزی یکی بعد از دیگری رخ می داد تا این که جنگ تحمیلی عراق به دستور امریکا از جانب مهرة سر سپرده و مزدور غرب و شرق بر ایران اسلامی آغاز می شود شهید نیز سریع خود را به مسجد معرفی می کند و در میان قیل امت حزب الله از حریم انقلاب و مرز و بوم اسلامی به دفاع می پردازد شبها در سنگر نگهبانی و روزها در میان دوستان و میانه های روز و میانه های شب هنگام فراغت هر وقت که می شد به دعا می پرداخت او همیشه راز و نیاز عمیق با خداوند سبحان داشت هر وقت داخل محیط بسیج می شدیم صدای ضبط صوتی را که او امانتی دعای کمیل مولایش علی (ع) را گذاشته بود و گوش می کرد و آن اشکهایش که خدا یا گویی در این عالم نبود و از مرز خاکیان پا فرا نهاده و در صفر اولیای تو با توبه راز و نیاز می پرداخت و خلاصه این که احکام خدا را بخوبی بجای می آورد و جلسه ی قرآن از او ترک نمی شد هیچگاه دیده نمی شد که کسی را ناراحت کند تا زمانی که در میان دوستان بود مجلس دوستان را خوشبو از اخلاق پاک و مطهر و سخنان دلربایش می کرد گویی گلی بود از گلستان عاشقان که دیدار محبوب را انتظار می کشید او همواره با دوستانش راهی جبهه های مختلف می شد تا از اسلام و انقلاب اسلامی پاسداری کند هنگامی که برای آخرین بار می خواست به جبهه برود به پدرش می گوید که اگر مرا دوست داری خودت باید مرا روانه جبهه کنی و نیز به مادرش می گوید که اهمیتی ندارد که بر سر مزارم حاضر بشوید یا نشوید آنچه اهمیت دارد این انقلاب و اسلام و رهبر هستند ما باید فدای اسلام و قرآن و امام بشویم تا در سایه ی این نور راه و سراط مستقیم بپیمائیم که از اولیای خدا عقب نمانیم آری این سخنان شهید برای ما باید اسوه باشد نه این که فریادمان تنها در سخنمان باشد همچون مولایمان علی (ع) باید در سنگر عمل به احکام الاهی نیز این چنین محکم و پابرجا و استوار حرکت کنیم تا آنچه را که مد نظر خدای تعالی که همان خلیفه الله روز انسان است برسیم تا اینکه شهید راهی زجبهه می شود و همراه با دیگر شهدای عزیز در عملیات فتح المبین با نام مقدس زهرای علی ، زهرای رسول الله و زهرای خداوند متعال به ملکوت اعلی پر میکشد تا شاهدی دیگر باشد از شهیدان به خون خفته در این راه حق تا شاهدی دیگر باشد از خیل عظیم ره پویان و پاکباختگان مکتب حق که مبادا حق در این راه شکستی و خللی و ضعفی در آن رخ نماید آری شهیدانمان رفتند و این حکومت و این اسلام و این بقول امام بزرگوارمان امانت عظیم و این امام و رهبر را به ما سپردند و باشد که ما هم پاسداران خوبی باشیم تا از این خونهای پاک محافظت کنیم . و نگذاریم بار دیگر حکومت سرسپردگان و ظالمان بر سر کار آید زیرا که شهید در آخرین کلامها و گفت گوهایش با اهل منزل سفارش بچه ها را می کند که روزی به فلسطین بروند و این سرزمین عضب شده را از دست ظالمان و حاکمان جور و غاصبان سرزمین مسلمانان و اولیای خدا را از لوث وجود کفار پلید و دشمنان خدا و رسول او پاک کنند .

(( نصر من الله و فتح قریب ))

روحش شاد و راهش مستدام باد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی