پایگاه مقاومت بسیج مسجد امام جعفر صادق (ع) شهرستان دزفول

Mosque Emam Jafar Sadegh
پایگاه مقاومت بسیج مسجد امام جعفر صادق (ع) شهرستان دزفول

بسم رب الحسین (ع)
عشق یعنی یک خمینی سادگی
عشق یعنی با علی دلدادگی
عشق یعنی لافتی الا علی
عشق یعنی رهبرم سید علی
شادی روح امام و شهدا و صلحا اجمعا صلوات ....

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
لبیک یا امام

پایگاه بسیج مسجد امام جعفرصادق(ع)

هیئت امناء مسجد امام جعفرصادق(ع)

جــــامعــه فـرهنگــــی جـعـفـریــــــون

جناح مومن و انقلابی شهرستان دزفول

آخرین نظرات
  • ۹ مرداد ۹۵، ۲۰:۲۴ - محمد آذرکار
    ++
  • ۱۳ تیر ۹۵، ۱۷:۰۲ - علی اکبر حاتمی جراح
  • ۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۱:۵۹ - محمد زاهد

شهید عبدالغفور پشم فروش

| سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۳۳ ب.ظ

بسم اللّه الرحمن الرحیم

وصیتنامه برادر شهید عبدالغفور پشم فروش

و اگر خدا بر تو ضرری خواهد هیچ کس دفع آن نتواند و اگر خیر و رحمتی خواهد باز احدی رد آن نتواند که فضل و رحمت حق به هر کس از بزرگان بخواهد البته میرسد و اوست خدای آمرزنده و مهربان.                       (آیه 16 از سوره هود)

سلام علیکم،بر تمام افراد خانواده و آشنایان و دوستان و برادران دینی که این وصیت نامهرا میخوانند هر چند من کوچکتراز آنم که بتوانم پندیا اندرز یا پیامی برای شما بدهم لیکن اسلام خواسته است که هر شخصی مسلمان وصیت کند اگر من در این راه کشته شدم خودم این راه را پذیرفته ام و خودم این راه راقبول کرده ام و هیچکس مسئول جان من نیست و امیدوارم که من هم جزو شهداء قرار گیرم و خداوند تبارک و نعالی جان این نا قابل را در راه حق قبول نماید ،برادران و خواهران همیشه به فکر آخرت باشید و نگذارید تا دنیا شما را به خود مشغول نماید و از دنیا برای رسیدن به بهشت و رضای خداوند تبارک و تعالی استفاده نمایند .عزیزان همیشه به خدا فکر کنید که هر چه او خواهد همان است .ای کسانی که صدای مرا می شنوید من یک آرزو داشتم و آن هم این بود که یاور امام باشید و بتوانم زندگیم را هدف دار کنم و هدفم همیشه خدا باشد این را فهمیده بودم و همیشه در نظرم بود که پایان چنین باشد .راه را تشخیص داده بودم ولی هنوز خودسازی من تمام نشده بود بر نفسم مسلط نبودم برادران بخدای مالک یوم الدین قسم که زندگی در این دنیا خاتمه پیدا نکی کند و این دنیا برای آن دنیا است و همه رفتنی هستیم آرزو های خود را کم کنید در فکر آخرت باشید و بیشتر فکر کنید و این موقعیت زمانی،بهترین موقعیت است بهترین وضع را در این کشور داریم امام را دعا کنید ،امام را دعا کنید . پیرو دستورات او باشید ای کسانی که می گفتید کاش در صحرای کربلا بودیم و به امام حسین (ع) کمک می کردیم الان آن روز فرا رسیده است از شما می خواهم به عنوان یک خیر خواه برای شما تمام زندگی و سرمایة زندگیتان را روی این انقلاب بگذارید که خیر خواهید دید و نفع زیادی خواهید برد خداوند معامله کنید و هیچکس حق ندارد در مرگ من ناراحت باشد و تأسف بخورد که هر چه خدا برایم بخواهد از جان و دل پذیرایم.

برای خانوادة عزیزم:

سلام علیک:

پدر و مادر عزیزم همیشه خدا را یاد کنید،همیشه از خدا کمک بخواهید که لحظه ای شما را به خودتان وانگذارید و آیة بالا را بخوانید سپس چه باک هر چه خدا خواهد و هیچکس نمی تواند آن را تغییر دهد مگر دعای خیر بندگان پاک خدا و کسانی که خدا آنها را دوست دارد هیچ نمی خواهم برای من ناراحت باشید مرگ حق است و این را بدانید همانقدر که شما مرا دوست می داشته اید من هم شما رادوست دارم ولی فکر کنید که چرا من روی این دوست داشتنها پاگذاشتم آیا کسی مرا وادار کرد؟خیر توجه کنید که انسان در این جهان نیامده است که دوست داشته باشد زندگی و دنیا را و بدنیا نیآمده که همینطور به زندگی ادامه بدهد ومراحله آن را یعنی از بچگی به جوانی و از جوانی به پیری و مرگ )طی کند و بعد هم در رختخوابی نرم و در زیر سایه ای خنک رخت از این جهان ببند و به انسان برای این ساخته نشده است انسانی که خدا می گوید تو خلیفة من در زمینی بلکه این خلیفه باید مراحلی را طی کند تا به خلیفة الهی برسد .به خدا توکل کنی و از هیچ چیز نهراسید.

مادر عزیزم تو را خیلی دوست دارم و دعای خیرم برای توست خدا همیشه یار و یاورت باشد از هیچ چیز نترس و هیچ ناراحت نباش که دنیا خیلی تند می گذرد و هیچ فکر این مباش که عزیزی از دست داه ای که دنیا محل گذر است،پدر گرامیم و دوست مهربانم امیدوارم همیشه خدا تو را هدایت کند وتو را نگهدار باشد پدرم چگونه از تو تشکر کنم تو چقدر صبور بودی خیلی دوستت داشتم پدر دوستدارم مردانه در عزای من بنشینی و فقط ذکر خدا بگوئی و توکل داشته باشی و ناراحت از مرگ من نباش که دنیا وفا ندارد و هیچوقت دل به دنیا نبند که خیلی سریع می گذرد و این چیزهای دنیوی همه اش امتحان است و آزمایش دل به اینها نبند پدرم دوست دارم از هیچ نترسی و فکر کنی که آیا در این دنیا چیزی هست که بتوانیم به آن دل ببندیم و بخاطر آن بمانیم و آیا بعد از این دنیا چه خواهد شد و پدر عزیزم توشة آخرت را جمع کن و دنیا خیلی سریع می گذرد.

این چند جمله را برای همسرم می نویسم نه برای تسلی خاطر بلکه حقایقی هستند کهمن توانسته ام در این جند سال عمرم بفهمم و درک کنم و این حقیقت چنین است که دنیا مزرعة آخرت است و چنین خداوند تبارک و تعالی فرموده است حال در این مزرعه که دنیا نام دارد چه بکاریم تا محصولی را در فصل اخر بدست آوریم تا این محصول بهترین محصول باشد و در آنجاضرر و زیان نبینم آیا همین دنیای فانی که به آن مشغولیم می تواند محصول آخرت را برای ما فراهم کند با خیر ؟به نظر من این تخم باید صبر و حقیقت باشد و همچنین توسیه به صبر و حقیقت چیست آیا صبر و در مقابل ظلم یا در مقابل مصائب برای رسیدنبه حقیقت در این دنیایی که ظلم بیداد می کند آیا باید در مقابل ظلم ایستاد یا باید صبر نمود؟یا اینکه باید مقابله کرد و ظلم را کوبید به هر عنوان و هر کاری و در مقابل فشارهایی که در این راه می بینیم صبر کنیم؟ و حقیقت آیا می تواند چیزی به جز رضای خداوند باشد؟ آیا حقیقت این است که بخوریم و بخوابیم یا این است که همة زندگیمان رنگ الهی داشته باشد؟و باید عرض کنم من این اهداف را با جان و دل قبول دارم و اگر هم چند وقتی ظاهراً به زندگی دنیوی مشغول بودم بخاطر این معنویت بوده است در اینجا چند کامه برای برادران و خواهرانم می نویسم شما رادوست دارم شما راه حق را انتخاب کنید و اهل فکر و اسلام و عمل باشید و سعی کنید که پاسدار از اسلام وامام باشید مادر و پدر را ناراحت نکنید و آنها را دوست بدارید و به آنها کمک نمائید.

والسلام علیکم و رحمت ا... و بر کاته

عبدالغفور  پشم فروش

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

زندگی نامه برادر شهید عبدالغفور پشم فروش

 

عبدالغفور پشم فروش در سال 1340 دیده به جهان گشود و کودکی و نوجوانی را در شهرستان دزفول سپری نمود . از همان اوان کودکی همیشه طرفدار مخلوق بود با شروع انقلاب اسلامی همپای و همراه با دیگر جوانان در خیابانها و مساجد شعار مرگ بر شاه سر داد و خود را وقف انقلاب اسلامی کرد با شروع جنگ تحمیلی وارد بسیج شد توسط برادران ارتشی دورة مقدماتی را گذراندو در بسیج مسجد امام جعفر صادق(ع) حضور فعال و مستمر داشت در عملیات های فتح المبین و خرمشهر شرکت کرد و در پلیس راه اسلامی مشغول به کار شد بعد بعنوان محافظ آقای آوائی وارد مرحله جدیدی شد مثل اینکه فعالیتهای مختلف او را راضی نمی کرد بعد محافظ شخصی آقای مخبر و آیت ا قاضی و یوسفی شد در همان زمانها بود که بصورت رسمی در سپاه پاسداران لباس مقدس پاسداری را به تن کرد بعد از مدتی از طرف سپاه به دوره معادل کاردانی بهداشت به تهران رفت از آنجا نیز بارها در عملیاتهای غرب و جنوب شرکت کرد بعد از موفقیت در دورة مذکور به دزفول باز گشت و به عنوان معاونت بهداری لشکر7ولیعصر مشغول به کار شد و سرانجام در عملیات بدر مورخ 26/12/1363 بعد از جانفشانیهای بسیار مزد زحمات خود را گرفت و صبح گاهان بعد از نماز صبح با اصابت گلوله توپ به داخل سنگرشان به همراه تعدادی از همرزمانش شربت شهادت را نوشید و لقاء پروردگار و خالق خود شتافت .

  • ۹۵/۰۳/۱۱

شهید

وصیتنامة

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی